گوراب | مجموعه شعر | قاسم قره داغی | نشر آوای بوف

gurab cover

کتاب #گوراب
اثر ؛ قاسم قره داغی
نشر آوای بوف

#سخن_ناشر
مهندس قاسم قره داغی شاعری است معاصر که سوای نویسندگی و تحقیقات در متون اسلامی، دستی در شعر و ادب دارد، اشعارش،زیباست و غنی ،چالش برانگیز است و انقلابی،،غم و درد جامعه را منعکس می کند و الگو و قالب خود را دارد و با بیانی سحر انگیز نابرابری ها و درد ها وبی عدالتی ها را به چالش میکشد تلنگری است بر وجدان های خفته .
وقایع را به صورت دیگری می نگرد و به جهان از زاویه دیگری نگاه میکند ،اشعار ی که در ایران سروده و اشعارش،در تبعید یکسان نیست
خفقان داخل کشور و مشاهده آوارگی انسانها در خارج در اشعارش شدیدا تاثیر گذاشته وانها را متفاوت گردانده.
از مهندس قاسم قره داغی قبلا نیز چندین جلد کتاب شعر به چاپ رسیده که بجز یک مورد آنهم با سانسور ۸۰٪ شعرها بقیه امکان چاپ و پخش در ایران پیدا نکرده
انتشارات آوای بوف چندین کتاب شعر دیگر از ایشان را در دست چاپ دارد
شاعر که چندی پیش در دانمارک مورد سوقصد عوامل جمهوری اسلامی قرار گرفت فعلا در نقطه نا معلومی زندگی میکند .
او در اين رساله ماهيت استبداد و چگونگي تشکيل، تثبيت و استمرار حکومت هاي استبدادي را بررسي مي‌کند و با استناد به نمونه‌هاي تاريخي، علت دوام جباريت را طي نسل‌هاي پياپي نشان مي‌دهد.

از زمانی که بشر سخن گفتن آموخت و زبان گفتگو در روابط انسانی پدیدار گشت ،پدیده ای از گره خوردگی عاطفه و تخیل در زبانی آهنگین و موزون بنام شعر پدیدار گشت .
انسان اولیه شعر گفتن را آنچنان مقدس میدانست که آنرا به خداوند نسبت میداد ،
ارسطو رساله ای درباره شعر دارد و بوعلی شعر را سخنی خیال انگیز که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده ‌،میداند .
با شعر و موسیقی انسان احساسات نهفته و درد های درونی را فریاد میزند وبه تصویر می کشاند
اثری که یک شعر حماسی،ویا انتقادی و یا عاشقانه و طنز در انسان و جامعه پدید می آورد، بی همتاست و بی بدیل ،کلمات در شعر،جان دارند و همانند انسانها چهره ،یکی سرد و خشک و دیگری لطیف و دلنشین ، با هم مهر و کین می ورزند و به ستیز و پرخاش،علیه یکدیگر برمیخیزند،
شاعر با وجودهایی زنده دست و پنجه ترم میکند و آنان را کنار هم می چیند و زبان شعر را بوجود میاورد
شاعر نقاش چیره دستی است که زشتی ها و نیکویی ها را تجسم می نماید و مناظر جامعه را به طریق زیبائی بیان میکند وبه تصویر می کشاند
شاعر با اشعار مهیج و آتشین مفاسد اجتماعی را روی صفحات کاغذ می آورد و علیه ظلم و واستبداد و بیداد گری به مبارزه میپردازد .
در بیشتر نهضت هاو انقلابات و حرکت های اجتماعی ،شعرا نقشی کلیدی و بیدار کننده بر عهده داشته اند ،خطا ها و پلیدی ها را با کلامشان به تصویر میکشند و راه و چاره را جستجو می کنند ،با بیدادگری می ستیزند و با تیره گی ها خصومت دارند واز کارهایی که به زیان جامعه است انتقاد میکنند ،نیک اندیش،و خیر خواه اند و آزادگی را پیشه میکنند .
در جوامع تحت سلطه دیکتاتور ها ،شعرا نیز می بایست در قالبی فرم پیدا کرده ودر محدوده ای حرکت کنند که مورد قبول و پسند دیکتاتور باشد
شعرا از انسانهایی آزاده و ایده آلیست تبدیل به لودگان و بندگان ومتملقان درباری میشوند ،که برای لقمه ای نان ،ان می سرایند که دیکتاتور را خوش اید و شعر و شاعری به اضمحلال کشیده میشود و امکان پیدایش یک اثر ادبی از بین میرود .

گوراب؛
انتقام، انتهای تقابل است
وقتی درخت، تبر بالفعل می شود
و خاک عمق فاجعه را
با استخوان مردگان شیاف می کند.

…..
……..

دانلود فرمت PDF

دسترسی در  Google Play

https://play.google.com/store/books/details?id=d5S4DwAAQBAJ

دسترسی در  Google Books

http://books.google.com/books/about?id=d5S4DwAAQBAJ

دسترسی در آمازون :

گوراب | مجموعه شعر |نویسنده : قاسم قره داغی| نشر آوای بوف

GURAB-GHASEM-GHAREHDAGHI


گوراب ( مجموعه شعر )
قاسم_قره_داغی نویسنده
978-87-93926-81-3 شماره شابک
شعر ,ادبیات موضوع
راوی
آوای بوف نشر
134 صفحه تعدادصفحات
2020 تاریخ انتشار
دانلود فرمت PDF دانلود فرمت PDF
به زودی… دانلود فرمت صوتی

نام کتاب : #گوراب | مجموعه شعر

نویسنده : #قاسم_قره_داغی

ناشر : #آوای_بوف

سال انتشار : 1399

شابک :ISBN:978-87-93926-81-3

#کتاب_بوف 20

دسته بندی:

#شعر #ادبیات_اعتراضی #ادبیات

 #کتاب_ممنوعه

از زمانی که بشر سخن گفتن آموخت و زبان گفتگو در روابط انسانی شکل گرفت، پدیده‌ای از گره خوردگی عاطفه و تخیل در زبانی آهنگین و موزون بنام شعر پدیدار گشت. مجموعه های زیادی از فرمول ها و حروف و اعداد برای توضیح اختراعات انسان نگاشته شد، لوح های زیادی از فرامین و قوانین سیاسی و اجتماعی تولید، ثبت و نگاشته شد. هزاران انسان در پیچ و خم تاریخ برای بیان و ابراز خود نوشتند، خواندند، نقاشی کردند و به اجرای هنر پرداختند.

انسان اولیه شعر گفتن را آنچنان مقدس می‌دانست که آنرا به خداوند نسبت می‌داد، ارسطو رساله ای درباره شعر دارد و بوعلی شعر را سخنی خیال انگیز که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده ‌است، می داند. با شعر و موسیقی انسان احساسات نهفته و درد های درونی را فریاد میزند و به تصویر می کشاند. اثری که یک شعر حماسی ویا انتقادی و یا عاشقانه و طنز در انسان و جامعه پدید می‌آورد، بی همتا و بی بدیل است. کلمات در شعر جان دارند و همانند انسانها چهره ی، یکی سرد و خشک و دیگری لطیف و دلنشین، با هم مهر و کین می ورزند و به ستیز و پرخاش علیه یکدیگر برمی خیزند. شاعر با وجودهایی زنده دست و پنجه نرم می کند و آنان را کنار هم می چیند و زبان شعر را بوجود می آورد. شاعر نقاش چیره دستی است که زشتی ها و نیکویی ها را تجسم می کند و مناظر جامعه را به طریق زیبائی بیان و به تصویر می کشاند. شاعر با اشعار مهیج و آتشین مفاسد اجتماعی را روی صفحات کاغذ می آورد و علیه ظلم و  استبداد و بیداد گری به مبارزه می پردازد. در بیشتر نهضت ها و انقلاب ها و حرکت های اجتماعی، شعرا نقشی کلیدی و بیدار کننده بر عهده داشته اند، خطا ها و پلیدی ها را با کلامشان به تصویر می کشند و راه و چاره را جستجو می کنند، با بیدادگری می ستیزند و با تیرگی ها خصومت دارند واز کارهایی که به زیان جامعه است انتقاد میکنند ،نیک اندیش و خیر خواه اند و آزادگی را پیشه می کنند. در جوامع تحت سلطه دیکتاتورها، شعرا نیز می بایست در قالب خاصی فرم پیدا کرده و در محدوده ای حرکت کنند که مورد قبول و پسند دیکتاتور باشد. شعرا از انسانهایی آزاده و ایده آلیست تبدیل به لودگان و بندگان و متملقان درباری می شوند که برای لقمه ای نان، آن می سرایند که دیکتاتور را خوش آید و شعر و شاعری به اضمحلال کشیده می شود و امکان پیدایش یک اثر ادبی از بین می رود.

امروزه در بالاترین ارتفاع دسترسی انسان به علم شاید خواندن شعر تنها مفر انسان به آرامشی باشد که قرن هاست به تسکین خود در طلب است.

مجموعه حاضر نتیجه ی روزشمار فرار و تبعید و زندگی در غربت و تپش نبض برای تسلی خاطر خود و مردمیست که قرنهاست در بند استبداد گرفتارند.

قاسم قره داغی شاعری است معاصر که سوای نویسندگی و تحقیقات در متون اسلامی، دستی در شعر و ادب دارد، اشعارش غنی، زیباست، چالش برانگیز و انقلابی است. غم و درد جامعه را منعکس می کند و الگو و قالب خود را دارد و با بیانی سحر انگیز نابرابری ها و درد ها و بی عدالتی ها را به چالش می کشد، که تلنگری بر وجدان های خفته است.

وقایع را به صورت دیگری می نگرد و به جهان از زاویه دیگری نگاه می کند. اشعاری که در ایران سروده و اشعارش، در تبعید یکسان نیست، خفقان داخل کشور و مشاهده آوارگی انسانها در خارج در اشعارش شدیدا تاثیر گذاشته وآنها را متفاوت گردانده است. قبلا نیز چندین جلد کتاب شعر به چاپ رسیده که بجز یک مورد آنهم با سانسور ۸۰٪ شعرها، بقیه امکان چاپ و پخش در ایران را پیدا نکرد.

انتشارات آوای بوف چندین کتاب دیگر از ایشان را نیز در دست نشر دارد
شاعر که چندی پیش در دانمارک مورد سوقصد عوامل جمهوری اسلامی قرار گرفت فعلا در نقطه نا معلومی زندگی می کند.

دانلود مجموعه شعر گوراب با فرمت PDF

دسترسی به کتاب در در  Google Play

https://play.google.com/store/books/details?id=d5S4DwAAQBAJ

دسترسی به کتاب در  Google Books

http://books.google.com/books/about?id=d5S4DwAAQBAJ

دسترسی به کتاب در آمازون :

لطفا با خرید کتاب های انتشارات آوای بوف از ما برای تولید و پخش کتاب های رایگان بیشتر حمایت کنید :

amazon

خرید مجموعه کتاب های ما از سایت آمازون برای کمک به گسترش فعالیت ها
AVAYEBUFGOOGLE

کانال آوای بوف در تلگرام

Support independent publishing: Buy this book on Lulu.

شب نبلوفری

شب نبلوفری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاه و بی گاه مرا در شب نیلوفریت مهمان شو
شب به موت است بیا رب سحرگاهان شو
سیب ممنوعه ی من مومن بی رب و نیاز
برکن آن جامه و عریانی بی پایان شو
رخ نمودی به من و سخت شکستی همه ابیات غزل
ساقی مقتدرم باش و مرا سلسله هم پیمان شو
جام در دست من و حسرت دیدارم باقیست
پشت این پنجره بنشین ومرا رشک خوش بتان شو
نام نیکم که نبردند به یاد این مردم
لااقل باش و به خوش نامی من امکان شو
خال لب های تو در جنگل جانم جا ماند
پرده بگشا و سفیر خبر از بادیه ی جانان شو
مرد بد نام من و قصه پریشانی تو
باز این هم کنم انکار تو دست افشان شو

 

فایل تصویری – اجرا شده در خانه همدلان دانمارک

حلاج

حلاج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بشنو از من من خدایی دیگرم
روح من حق قبله گاهی دیگرم
ای رفیقا قصه ای دیگر بگو
از وجودی مستتر در گفت و گو
من که منصوری نخواهم در زمین
علم سرداری و حلاجی ببین
روح من چون مرغ حیران در قفس
می فشارد در گلو شکم جرس
من چو خون در پیکرم مست از غمم
ناخدایم ، خاک و نخلستان منم
سرد و خاموشم به شب اندر طلب
می روم در خویش و ترسم بی سبب
من خدایانی زمینی دیده ام
با سکوتم کفرشان بخشیده ام
خالقم ، خلقم هنر های نهان
تا شنیدم صوت حق بستم زبان
ای خدایان من سکوتی ناطقم
در تنم اقلیم دیگر زاده ام

مناظره های عاشقانه

مناظره های عاشقانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عاشق:

منم محکوم یک عشق و تویی مامور زندانی
بـرای عشق ما شـاید نـداری میـل چــندانی
تو را من یاد می دارم به وقت شور و عشق خود
ولی وقتی که غمگینم ، منم گریان تو خـــندانی
در این سرداب بی نورم تو را می جویم امــا تو
جدا از غصه های من به دور از شهر رنــــدانی
دم گرمم نبود از من تو دادی این شهامت را
وگر نه دم به دم بودم جگر با زخم دندانی

معشوق:

اگر مامور زندانم اگر خوشحال و خـــــــندانم
تو را من دوست می دارم غم و درد تو را دانم
نگو از من جدایی تو رها از غصه هــــــــای من
غم و درد تو بر جانم که من خود را تو می دانم
اگر زندانیت کردم حصـــار عشق دورت بود
حصار عشق من بودم که اندر حفظ این جامم
طریق و رسم گم کردی نکردی شکر این کارم
ولی من اندکی راندم نظر بر عقل و وجـــــدانم

هفت بیت

هفت بیت

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

باز این دیو بی قراری ها، می کشد دست غم به شانه ی من

قصه ها ی تلخ این جدایی ما، می شود شعر عاشقانه ی من

 

باز می برد مرا در شط ، قایق خاطرات و حسرت ها

در میان غروب می گندد، نعش یک عشق در کرانه ی من

 

یک تِرا بایت شعر ناگفته، در سکوتم قدم زده اند

می کشد به دار ممنوعه، پیچ ساقشْ جوانه ی من

 

پشت ایستگاه خیامم، باز جام شراب و تنهایی

هم صدای پای سهراب است، راز گلهای  خانه ی من

 

ماهی ام به تنگ تنهایی، در خیالم نشاط دریاهاست

غرق ِدر هم به اوج پروازند ، شعر نیما، فسانه ی من

 

از میان شب فرود آمد، شاملو با سپیدی شعرش

من به دریا قسم خوردم، آیدا شد شبانه ی من

 

در گریز شعر تنهایی ، بوی کافور و خستگی از مرگ

می کشی به عمق جانم دست، روی دفتر ترانه ی من

 

در جدال با خویشتن

در جدال با خویشتن

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیده بگشا که من از خویشتن عریان شده ام

کنده ام کوه و به مقصود تو قربان شده ام

خط و خودکار چو موی تو پراکنده و من

در مضامین ادب شعر پریشان شده ام

بر تمنای بت روی تو ایمانم رفت

کافرم لیک به چشم تو مسلمان شده ام

با تو ترسا شده ام یا که به دین دگرم

زآتش عشق تو در مسلک گبران شده ام

گر چه در خویشتن آرام به حی و نَفسَم

لیک در خود به یقین هر چه تویی، آن شده ام

من در افسوس تو و تو تن عریان محال

سالک راه تو ام اُسوه ی انسان شده ام

مولوی جام به دست از پی من می رقصد

شمس در شمس چنین صوفی رقصان شده ام

مثل یک کودک وامانده ی در حال فرار

می گریزم به تو از خویش که جنبان شده ام (1)

پیر عشقم ولی انگار که بازیچه ی این تعمیدم

که در این سلسله همصحبت صنعان شده ام

هر دم از قهر تو در خویش شدم ، رنجیدم

رفتم از کوی تو بسیار و پشیمان شده ام

حال خوب و دل بشاش، همین ما رابس

غیر از آیین تو من ، تارک ایمان شده ام

 

 

دکلمه شعر با صدای بانو کامران

دانلود دکلمه

پریشانی

پریشانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پریشان ماه می گرید به حال خفتگان امشب
شبی که اشک می بارد به بزم دیدگان امشب
شب سرد سیه پوشان فراق تلخ می نوشان
قلندر خواب می ماند به تقدیر زمان امشب
به بغض ناله های من سرود مرگ می پیچد
که این شاید کند تسکین ، غم دلمردگان امشب
کبوتر های عاشق را که مست از ساز بارانند
طنین مرگزا دارد پر پروازشان امشب
به ناقوس کلیسایی که شب را سردتر سازد
صدایی تازه می غرد که او رفت از میان امشب
مرا پاییز و بی برگی که بر هر کس غمی آرد
کمین افکنده در پایم به بازی در میان امشب
وجود گرم آن ناجی که بر قلبم فرود آمد
درخشان از صفای دل رود در آسمان امشب
به خورشید نگاه او فروزان شد دل ساقی
که از می های پی در پی بسوزد استخوان امشب
غم خود را فراموشم به امید بهاری نو
که خضرایی دگر روید از این فکر و گمان امشب
به تسکین شقایق ها دل مجروح و تبدارم
سرودی شاد می خواند ، شده آوازه خوان امشب
چنین شعری سرودم من به گوش قلب یک عاشق
که بعد از مرگ دلدارم سرود غم مخوان امشب
دگر جانبخش بی جامم مرا یاری نمی جوید
که جان تازه ای بخشم به یار مهربان امشب
به روی کاغذ بی جان که هر دم جان به او بخشم
کشیدم من به دست خود خطوطی بی نشان امشب
قلم در دست من یک دم صدای سوز بر سر داد
فغان ناله های من در او کرد آشیان امشب
به هر خطی پریرویی گمارد این قلم هر دم
به موج این پریرویان نهادم قمریان امشب
پدر گوید که من مَردَم نباید گریه سر دارم
به حرف او دگر مردی ندیدم در جهان امشب
به دستم نای خشکیده به قلبم غصه ها پنهان
سرآغاز وجودم را نوشتم زیر آن امشب
هزار و سیصد و شصتم ، شب سرد زمستانی
همان شب گوییا کرده سقوط از بیکران امشب
به مرگی سخت اجباری که شکرش را به جا آرم
چنین پیدا شد آن شب هم که گشته داستان امشب
سکوت حاصل کنم هر دم به هنگام جدایی ها
بهار دیگری بینم در آغوش خزان امشب.

 

دکلمه شعر با صدای بانو سودابه کامران

دانلود دکلمه